خداوندا درکتاب هدایتت فرمودی : چه بسا آنچه آن را ناپسند می دارید اماخیرشما درآن است و چه بسا آنچه دوست می دارید دراصل برای شما خوشایند نباشد. اینک که بال خیالم درآسمان خاطره ها به طیران درآمده ، عمق حکمتت را مشاهده می کنم مفهوم واقعی خیر وشر را درک می کنم ! تلخی هایی که چه بسا شیرین وشیرین هایی که گاه دراصل تلخ بوده اند! هرچه باشد چه توفیری دارد دراین دنیای فانی و دراین دارالتبعید زمانه ،لمس خیال تو کافیست! تو باش همه چیز شیرین است!! شاید برای اولین باراست که دست به قلم برده ام وبعد از سالها تدریس تصمیم به نوشتن گرفته ام نمی دانم چه انگیزه ای مرا به سمت نگاشتن خاطراتی سوق داده خاطراتی که بارها در ذهن مرور شده نه بلکه خاطراتی که با آنها زندگی کرده ام خاطرات تلخ وشیرین! مرور یک عمر زندگی وتجربه آری می نویسم شاید: درسالهای ناتوانی وناامیدی، دفتر تاریخ زندگانی ام را ورق بزنم و به یاد آورم که روزی که توان داشتم چه کرده ام ؟! و چقدر قدردان نعمت های خدا از جمله تندرستی و جوانی بوده ام ! ان شاالله که حسرت زده نباشم واما شما خوانندگان گرامی: عذرم را بپذیرید که اغلب تلخ می شوم من آرامش امروزم را مدیون تلخی های گذشته وبردباری درتحمل سختی های زندگی ام! گرچه نه تمام تلخی ها آنگونه که هستند قابل بیان است ونه شیرینی ها قابل وصف!! |
حج یعنی خدایا دورت بگردم! نه یک بار که هفت بار!
هفت بار دورت بگردم آرام جانم!
خطی بر گزیده از کتاب خاطرات حج
هادی اگر تویی که کسی گم نمی شود!
ی جمله قشنگ روی کارت عروسی پسر دوستم خوندم خیلی تلنگرخوبی بود برام:
*هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود*
چه عذری درپیشگاه خداخواهیم داشت اگر تو را نشناسیم و به دیگران نشناسانیم؟
امام مهربانی که به همه کائنات توجه دارد به ویژه به آنان که به یاد اوهستند وبرایش دعا می کنند
که خود خدا فرمود:
هرگاه به شما تحیت گویند پاسخ آن را بهترازآن بدهید یا به همان گونه پاسخ دهید.(۸۶/نسا)
و چه زیبا امام هادی عبدالرحمن (ازشیعیان اصفهان) را که تنها دردل خویش برای رهایی امام ازشر متوکل عباسی دعا نمود مورد عنایت قرارداد. وراههای درآمد را به روی او گشود.دین ودنیای اورا اصلاح وآباد نمود .(بحارالانوار ج۵۰ ص۱۴۱)
همانگونه که امام حسن کریمانه کنیزکی را که به او شاخه گلی بخشید آزاد کرد.(بحارالانوارج۴۴ ص۱۹۵)
اینان خاندان کرمند آنان که بدی رابانیکی پاسخ گویند پس نیکی را چگونه پاسخ خواهند داد؟
پ.ن چقدرخوبه توو این دوره هنوز آدمایی پیدامیشن که به سبک ایمان زندگی جدیدشوتو جشن میگیرن
۵شهریور ۹۷ روزمیلاد امام هادی علیه السلام
پارسال همین موقع ها بود، مصادف باایام فاطمیه
رفتم سرکلاس
متن قشنگی همراه بایک نقاشی ساده توجه منو به خود جلب کرد.
یعنی:
این روزها همه به فکرزمین خوردن مادرند
اما......
کسی به فکرزمین خوردن #حرف مادرنیست!
#حجاب_حرف #مادرم زهراست.
معمولا وقتی بچه ها متن ومطلبی رو می نوشتن ، تشویقشون می کردم وازشون میخواستم کارشونو توو کلاس یا راهرو نصب کنن.
اما با این کارقشنگ نمیدونستم چیکارکنم!
حتی دلمم نمیومد تخته رو پاک کنم
یهو فکری به ذهنم رسید
گوشیمو برداشتم و از تخته عکس گرفتم ، بچه ها با رضایت بهم نگاه میکردن
واز همه مهم تر زینب بود که خیلی خوشحال شده بود.
عکس ومتن رو هم توو اینستا گذاشتم هم تو کانال درسی مدرسه
وتنها جمله ای که به نظرم برای تشویق مناسب بود این بودکه:
خوشحالی یعنی:
دانش أموزت ازتو کوچکترباشه اما خودش#معلمت بشه.
پ.ن
#کلاس_درس
#تخته_سیاه
#ایام_فاطمیه و حال و هوای دانش آموزان
***************
مهدوی بودن یک راه بیشترنداره فاطمی باشیم
چرا که مهدی فاطمه فرمودند: فاطمه زهرا الگوی من است.
لهجه شیرینی داره لهجه شیرین کردی
خیلی ساده به نظر میرسه
البته ظاهرا!!هنوز نتونستم کشفش کنم
.کمترمعلمیه که ازش راضی باشه
ولی من شخصا همین سادگی شو دوس دارم .
نمره خوبی هم توو دی ماه گرفت. درحالی که بایک دنیا مشکل با این سن کمش دست وپنجه نرم میکنه
امسال سال اولیه که شاگردم شده اسمش دریاست
گاهی باصدای رسایی که داره یهویی ی سوالی میپرسه یا چیزی میگه کل کلاس بهم میریزه
یابین کلاس میگه: خانوم اجازه ی چیزی بگم؟
بقیه هم که دیگه حوصله پارازیت های سرکلاسشو ندارن ،ناخودآگاه میگن:توو چندتا چیز بگو!!
واین جوری میشه که حدود 40تادانش آموز یهو بهم میریزن
ی روز تاوارد کلاس شدم اومد گفت:خانم میذارین برم پیش خانم تاریخ میخوام تا نرفتن سرکلاس ، کتابمو ازشون بگیرم
چاره ای نداشتم بهش اجازه دادم بره وزودبیاد
اومدنش چنددقیقه طول کشید، وقتیم اومد دیدم کتابی رو که گوشه ش از زیر کاپشنش معلوم بود، قایم کرده بود.
گفتم: ی کتاب گرفتن اینقدر معطللی داشت؟ حالا چرا کتابتو قایم کردی؟ببینم چیه و چراقایمش کردی؟
هول شده بود من من کرد و گفت واجب بود خانم ازشون رفتم پرسیدم وگفتن این کتابو بگیرم تابرم کتابخونه دیرشد!
بچه ها هم که همیشه حس مقدس کنجکاویشون گل میکنه و نمیتونن دراین مورد سکوت کنن بخصوص دربرابر کسی که ساده اس و باعث خنده شون میشه
قیافه ی خیلی جدی به خودش گرفته بود. کتابشو بهم نشون داد
اسم کتاب *بین النهرین *بود.
بچه ها ازدورکتابو دیدن .بدون این که متوجه بشن چه کتابیه بخاطر قایم کردن کتاب اونم به قول خودشون اونطوری تابلو ، زدن زیر خنده!
یکی از بچه ها ازش پرسید :حالا کجابودی!؟
دریا که فک کردهمکلاسیش اسم کتابو ازش پرسیده با جدیت گفت:*بین النهرین* دیگه نمیشد کلاسو ازخنده جمع کرد.
خود دریا هم نمیتونست خنده شو کنترل کنه!